دوش ازآسمان هستی من زهره ی عشق واژگون گردید
دوش آن کبک روح من پرزد ناگهان رفت وسرنگون گردید
دوش ازباغ زندگانی من غنچه ی باطراوتم پژمرد
بادسردی وزیددرباغم لاله ی خاطرات من رابرد
زهره ی تابناک ختم رسل بی نهایت عزیز بابا بود
نام اوازبرزبانم بودسربه پایم وجودزهرا بود
رفت ازدیده ام زدل نرودیاداوبرنهادمن برجاست
درفراقش بدون صورملک اندرونم قیامتی برپاست
ای عجملومددزاوبطلب تاشوی ایمن ازحساب و کتاب
تاج نوری به سرنهاده رسدتارهایت کندزرنج وعذاب